هنر و دانش

طبقه بندی موضوعی
سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۰ ب.ظ

ازدواج اندیشه ها

قورباغه به کانگورو گفت: من میتوانم بپرم و تو هم.

پس اگر باهم ازدواج کنیم

بچه مان می تواند از روی کوهها بپرد، یک فرسنگ بپرد،

و ما می توانیم اسمش را «قورگورو» بگذاریم.

کانگورو گفت: "ع‌زیزم" چه فکر جالبی. من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم. اما دربارهء قورگورو، بهتر است اسمش را بگذاریم «کانباغه».

هر دو بر سر «قورگورو» و «کانباغه» بحث کردند و بحث کردند.

آخرش قورباغه گفت: برای من نه «قورگورو» مهم است و نه «کانباغه». اصلا من دلم نمیخواهد با تو ازدواج کنم.

کانگورو گفت: بهتر

قورباغه دیگر چیزی نگفت.

کانگورو هم جست زد و رفت.

آنها هیچوقت ازدواج نکردند، بچه ای هم نداشتند

که بتواند از کوهها بجهد و یا یک فرسنگ بپرد.

چه بد، چه حیف

که نتوانستند فقط سرِ یک اسم توافق کنند.

این قصهء زیبا از شل سیلور استاین مفهوم جالبی دارد.

"پتانسیل موجود برای دستاوردهای بزرگ، قربانیِ اختلاف نظرهای کوچک میشود"

هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باور ها و دانشی که از محیط اطرافش میگیرد پر میشود، این کوزه اگر روزی پر شد یاد گرفتن آدمی تمام میشود، نه که نتواند، دیگر نمیخواهد چیز بیشتری یاد بگیرد . پس تفکر را کنار می‌گذارد و با تعصب از کوزه ی باورهایش دفاع میکند و حتی برای آن میمیرد. اما آدم غیر متعصب تا لحظه ی مرگ در حال پر کردن کوزه است . و صدها بار محتوای آنرا تغییر داده. 

اگر شما مدتیست که افکارتان تغییر نکرده بدانید که این مدت فکر نکرده اید،

آب هم اگر راکد بماند فاسد میشود!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۲۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی