هنر و دانش

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «بیوگرافی» ثبت شده است

شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ب.ظ

لطفعلی خان زند

آیا میدانید آرامگاه لطفعلی خان زند بهترین شمشیرزن شرق کجاست؟

همان پسر جوان و شاهزاده بیست و هفت ساله!!؟


آیا امام زاده زید را کسی میداند کجاست؟

آنجا کسی ارمیده که نامش لطفعلی خان زند از قوم لر و از نژاد آریاست.


"در این مکان جوانی دلیر و نیکو سرشت، ابر انسانی از نژاد قوم لر و شایسته ایرانی، مردی از تبار جوانمردان روزگار آرمیده است که 

در سن بیست و هفت سالگی نابینا و به قتل رسید.

"میتوانید حدس بزنید او کیست؟

او لطفعلی خان زند،شاهزاده غیور ایرانی که اینگونه مهجور و تنها در گوشه این امامزاده دفن شده است و کمتر کسیست که یادی از او در این روزگار نامردی میکند.



لطفعلی خان پسر جعفرخان و برادر زاده کریم خان زند ملایری وهشتمین حکمران سلسله زندیه بود که از سال ۱۲۰۳به مدت شش سال فرمانروایی نمود.


تمام این مدت به مبارزه با رقیبی چون آقا محمدخان قاجارسپری شد. 

لطفعلی که از همان آغاز نوجوانی، همراه پدر در جنگ‌ها شرکت می جست، 

تیرانداز و شمشیرزنی دلاورو بی باک بار آمد...

لطفعلی شاهزاده و آخرین فرمانروای زندیه بود.

وی بسیار پر قدرت، راستگو، درستکار و شجاع و خوش چهره بود 

اسب لطفعلی خان، قررأن نام داشت

قررأن بر کانالها و خندقهای جنگی به طول 5 متر به راحتی میپرید 

چنانکه اگر در قلعه نرماشیر پا و دست اسبش را خاءنین نمیزدن به دام قاجارها نمی افتاد.


او دستی هم به شعر و شاعری داشت:


یارب ستدی ملک از همچو منی

دادی به مخنثی نه مردی نه زنی


از گردش ایام معلومم گشت

در پیش تو چه دف زنی چو شمشیر زنی


اما در کمال شرمندگی چنین سردار رشیدی از اطرافیانش خیانت دید و در شهر نرماشیر کرمان گرفتار آغا محمد خان قاجار شد.


کسیکه بسیاری او را بهترین شمشیر زن روزگار شرق می نامند 

هنگامی که که آغا محمد‌خان قاجار به او گفت بر او سجده کند پاسخ داد :

من تنها به خدا سجده می کنم.


سپس شاه قاجار دستور داد که اصطبل بانش او را مورد آزار قرار دهد!!!

فردای آن روز لطفعلی جوان را زار و نزار پیش خان قاجار اوردند.

خاجه قاجار با نیشخند بدو گفت : «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟» 


واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتن نداشت سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریست و گفت:«من از تو نمی‌ترسم ای اخته فرومایه»

و ,زانو نمیزنم زیرا مردی اینجا نمی بینم..


این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.


وی یکی از افتخارات در ایران زمین است، 

به گفته مورخان جزو سه شاهزاده ای بود که اگر زنده میماند تاریخ ایران را دگرگون میکرد ،و در تاریخ بسیار به نیکی از او یاد شده است...

بسیاری از مردم در تهران نمی دانند که پیکر بی چشم او در امامزاده “زید ”در بازار تهران در راسته فرش و قالی فروش ها آرمیده است!

که متاسفانه بهش رسیدگی نشده و یک گوشه در یک اتاق کوچک در بسته مانده قرار دارد.

مقبره وی جایست که حس میکنید هنوز از سنگ قبرش فریادهای مظلومانه مردی شنیده میشود که اگر بود و میماند نه قاجاری باقی بود و نه تاریخ سیاه فلان الدوله ها و مضحکه الممالکها. 

مردی که به تنهایی می ارزد به کل سلسله غرق خیانت قاجارهای بی عرضه و بی جنم... 

حیف و حیف که امروز در اینجا حتی یک نوشته به یادبود ابرمرد بزرگ زندیه وجود ندارد...

و این وضعیت برازنده او نیست....


صد افسوس که مشاهیر سرزمین خود را نمیشناسیم و حتی آرامگاه باشکوهی هم برایشان نساختیم.....


ملتی که تاریخ خود را نشناسد قطعا وضعیتی بهتر از این هم نخواهد داشت...


روح بزرگش شاد و نامش بر تارک سرزمینم تا ابد درخشان باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۰
دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۰۲ ب.ظ

بیوگرافی چگوارا

کودکی تا جوانیویرایش

ارنستو چگوارا در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در شهر روساریو (Rosario) در آرژانتین چشم به جهان گشود. او فرزند ارشد یک خانوادهٔ چپ گرای جمهوری خواه بود به همین دلیل از زمان کودکی مجبور بود تا با سیاست بزرگ شود وبسیار خوب با آن آشنایی پیدا کند.

چه در دوران نوجوانی کتاب‌های بسیاری از نویسندگان را خواند و عقاید او به همین کتب بر می‌گردد. مانند کتاب‌های برتراند راسل در رابطهٔ با "عشق و میهن پرستی" جک لندن در زمینهٔ "اجتماعی" و فریدریش نیچه دربارهٔ "مرگ".

در سال ۱۹۴۸ چه به دانشگاه بوئنوس (Buenos) وارد شد تا پزشکی بخواند. در دوران تحصیل یک سال را مرخصی گرفت تا به همراه دوست خود به سفری با موتور به دورآمریکای لاتین برود وقتی دور آمریکا را می‌پیمود شاهد بد بختی و فلاکت مردم این دیار بود. او دلیل این بدبختی را نظام ظالم و دیکتاتوری آن زمان دانست و برطبق مطالعاتی که ازمارکسیسم داشت تنها راه رهایی از این فلاکت را "انقلابی مسلحانه" دانست.

در پایان سفر چه نه تنها آمریکای لاتین را یک آمریکای آزاد تصور کرد، بلکه آن را یک قارهٔ متحد و بدون مرز دید. چه بعدها تمام فعالیت‌های انقلابی خود را بر پایهٔ تحقق بخشیدن به همین تصورات انجام داد.

گواتمالاویرایش

۷ ژوئیه ۱۹۵۳ گوارا دوباره به سفر رفت. به کشورهای همچون بولیوی، پرو، اکوادور، پاناما، کاستاریکا، نیکاراگوئه، هندوراس و ال ساوادور. او در دسامبر ۱۹۵۳ به گواتمالا می‌رسد جایی که رئیس جمهور جاکوب آربنز (Jacob Arbenz) از طریق اصلاحات ارضیقصد بر اندازی نظام لاتیفوندیا (latifundia system) را داشت. گوارادر گواتمالا ماند تا آنچه لازم بود تا به یک" انقلابی واقعی" تبدیل شود را به نحو احسن انجام دهد.

در شهر گواتمالا گوارابا هیلدا گادآ آکوستا که یک اقتصاددان پرویی بود آشنا شد. هیلدا از لحاظ سیاسی به خوبی با جناح چپ گرای "متحدین انقلابی خلق آمریکا" APRA (American Popular Revolutionary Alliance) در ارتباط بود. او گوارارا به چند مقام رسمی بلند مرتبه در دولت آربنز معرفی کرد. همچنین گوارابا چند تن از تبعیدی‌های متصل به جنبش ۲۶ ژوئیه "فیدل کاسترو" (حمله به یک سرباز خانه در سانتیاگو، کوبا) ارتباط بر قرار کرد. در طی این ارتباطات بود که گوارا لقب معروف "چه" (che) را که در آرژانتینی مانند "رفیق" به کار می‌رود کسب کرد.

سعی و تلاش چه برای اینکه یک انترن پزشکی شود موفقیت آمیز نبود در نتیجه وضعیت مالی او اغلب دچار تزلزل بود. در ۱۵ می۱۹۵۴ یک گروهان پیاده‌نظام اسکودا و تجهیزات نظامی سبک از طرف کمونیست های چکسلواکی برای آربنز ارسال شد که باعث تسریع یک کودتا توسط سیا (CIA) شد.

چه بسیار مشتاق بود تا به پشت وانهٔ آربنز بجنگد و برای همین منظور به یک گروهک نظامی که توسط جوانان کمونیست تشکیل شده بود پیوست. اما خیلی زود از کارهای گروه خسته شد و به کار پزشکی خود برگشت. در پی توطئه چه دوباره برای جنگ داوطلب شد اما چیزی نگذشت که آربنز در سفارت مکزیک پناهنده شد و از حامی‌های خارجی خود نیز خواست تا کشور را ترک کنند. وقتی هیلدا گادآ دستگیر شد چه نیز به کنسولگری آرژانتین پناه برد. چه تا چند هفته آنجا ماند وسپس به مکزیک رفت.

چه گوارا و آلیدا مارچ (نفر سمت راست)

براندازی رژیم آربنز توسط سیا این دیدگاه را در چه گوارا بوجود آورد که ایالات متحدهیک قدرت امپریالیستی است که درصدد براندازی هر کشوری است که بخواهد پیشرفت کند و آزاد باشد. وهمین باعث شد تا این که چه بیشتر از همیشه به این ایمان آورد که یک شورش مسلحانه که توسط یک جمهوری ومردم مسلح حمایت می‌شود تنها راهی است که می‌شود شرایط را به نفع چنین کشورهایی برگرداند.

کوباویرایش

گوارا در اوایل سپتامبر ۱۹۵۴ به مکزیک رسید و ارتباط خود را با "نیکو لوپز" (Niko Lopez) و بقیهٔ تبعیدی‌های ۲۶ ژوئیه (که در گواتمالا آشنا شده بود) بر قرار کرد. لوپز در سال ۱۹۵۵ او را به "رائول کاسترو" معرفی کرد و رائول هم او را به برادر بزرگترش "فیدل کاسترو" رهبر جنبش ۲۶ ژوئیه که اکنون سعی بر براندازی نظام دیکتاتوری فولخنثیو باتیستا داشت معرفی کرد. بعد از یک گفتگوی طولانی مدت با کاسترو چه به جنبش پیوست.

چه به عنوان پزشک جنبش انتخاب شد. او در تمرین‌های نظامی شرکت کرد و در آخر به عنوان بهترین پارتیزان شناخته شد. اولین عملیات انقلابی کاسترو حمله به کوبا توسط یک رزمناو بسیار قدیمی به نام "مادر بزرگ" (Granma) بود. در روز ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶ از مکزیک به وسیلهٔ مادر بزرگ به سمت کوبا راه افتادند. اما کمی بعد از پهلو گرفتن توسط ارتش باتیستا مورد حمله قرار گرفتند. از ۸۲ نفر بسیاری کشته شدند وبسیاری هم بعد از دستگیری تبعید شدند. فقط ۲۲ نفر توانستند فرار کنند. خود چه نوشته‌است:"در همین مقابلهٔ خونین بود که من تجهیزات پزشکیم را کنار گذاشتم و برای جنگ از جسد یکی از مبارزان سلاح برداشتم." و این گونه از یک پزشک به یک پارتیزان مبارز تبدیل شد.

چند نفری که زنده ماندند به عنوان یک گروه انقلابی فرو پاشیده در اعماق کوه‌های سییرا مایسترا (Sierra Maestra) پناه گرفتند، جایی که از طرف گروه چریکی فرانک پایس (Frank Pais) جنبش ۲۶ ژوئیه و نهادهای مردمی حمایت شدند. با عقب نشینی گروه به طرف کوه ها این سؤال پیش آمد: کاسترو زنده‌است یا مرده؟ تا این که در اوایل ۱۹۵۷ یک مصاحبه به همراه یک عکس از کاسترو و گروه چریکی اش در نیویورک تایمزچاپ شد. چه برای مصاحبه حاضر نبود اما در ماههای بعد به اهمیت رسانه‌ها در انقلابشان پی برد. سختی کوه نشینی و کمبود مهمات باعث شد تا چه از این روزها به عنوان سخت‌ترین روزگار یاد کند.

گوارا و کاسترو

کاسترو چه را به عنوان رهبر هنگ دوم لشکر انتخاب کرد. اولین اقدام چه برای حمله به یک پادگان در بیکیتو (Bueuycito) درست مانند نقشه پیش نرفت. افراد چه سر وقت حاضر نشدند و او هم به تنهایی حمله را شروع کرد. چه خواست یکی از نگهبان‌های دشمن را دستگیر کند اما نگهبان فرار کرد و او هم به طرف نگهبان شروع به تیراندازی کرد اما تفنگش از کار افتاد. او در زیر بارانی از گلوله به طرف نیروهای خودی فرار کرد، اما آن‌ها هم با شنیدن صدای تیراندازی، پادگان را به رگبار تیر گرفتند. در هر صورت پادگان تا قبل از این که چه بتواند تفنگش را درست کند تسلیم افراد او شد.

وقتی چه در تاکتیک‌های نظامی خود تجدید نظر کرد رویهٔ بسیار خشن تری را برای تربیت در پیش گرفت. فراری‌های گروه به عنوان خائن تلقی می‌شدند و چه گروه‌هایی را برای ترورشان می‌فرستاد. در نتیجه از او به علت بی رحمی و خشونتش می‌ترسدند.

گوارابرای گروه یک مرکز رادیویی مخفی به نام رادیوی شورشی (Radio Rebelde) در فوریهٔ ۱۹۵۸ درست کرد. آن‌ها به وسیلهٔ این مرکز برای مردم کوبا اعلامیه منتشر می‌کردند و با افرادی که خواستار عضویت در گروه بودند ارتباط بر قرار می‌کردند. ایدهٔ مرکز رادیویی را، چه از فعالیت‌های رادیویی سیا برای بر اندازی دولت آربنز در گواتمالا الهام گرفته بود.

در اواخر ژوئیه ۱۹۵۸ گوارا نقشی بسیار اساسی را در نبرد Las Mercedes ایفا کرد. او ۱۵۰۰ نفر از افراد باتیستا را که قصد کشتن کاسترو و از بین بردن جنبش را داشتند، با استفاره از هنگ خود دستگیر کرد. بعدها سرگرد آمریکایی لری باکمن (Larry Bockman) این عملیات چه را تحلیل کرد و آن را عالی و بی همتا (brilliant) خواند. با ادامه یافتن جنگ، گوارارهبری یک هنگ دیگر را بر عهده گرفت و آن را به غرب اعزام کرد تا در لحظهٔ موعود حملهٔ آخر را به سوی هاوانا انجام دهند. در روزهای پایانی دسامبر ۱۹۵۸ گوارابه هنگ انتحاری خود دستور داد تا به سانتا کلارا (Santa Clara) حمله کنند. این حمله آخرین پیروزی قاطعانهٔ انقلابیون بود. رادیوی شورشی اعلام کرد هنگ گوارا در شب سال نو سانتا کلارا را پیروزمندانه تصرف کردند که با خبری که خبرگزاری بین‌المللی بنا بر مرگ چه در حین نبرد داده بود تناقض داشت. در هر حال، باتیستا وقتی فهمید که ژنرال‌هایش با شورشی‌ها مذاکره داشته و در جبههٔ آن‌ها هستند در اولین روز سال ۱۹۵۹ از کوبا فرار کرد.

و در اولین روز سال ۱۹۵۹ کاسترو و افرادش در نبرد خود پیروز شدند و نظام کنونی کوبارا تشکیل دادند.

گوارا یکی از اعضای جنبش ۲۶ ژوئیه فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا به‌دست‌آورد. چه‌گوارا چندین پست مهم در دولت جدید کوبا از جمله سفیر، رییس بانک مرکزی و وزیر صنایع را بر عهده داشت و پس از آن با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد. وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگورفت و سپس به بولیوی سفر کرد.

کنگوویرایش

چه گوارا در ۳۷ سالگی در کنگو سال ۱۹۶۵

در سال ۱۹۶۵ چه گوارا در یک اقدام مخاطره آمیز تصمیم به سفر به غرب آفریقا گرفت تا معلومات و تجربیات خویش را به عنوان یک رهبر پارتیزان به شورشی که آن روزها در کنگو جریان داشت منتقل کند. باتوجه به رییس جمهور الجزایر احمد بن بلا؛ چه گوارا فکر می‌کرد که آفریقا یک حلقه ضعیف نظام امپریالیسمی است که توانایی یک انقلاب بزرگ را در خود دارد. رییس جمهور مصر جمال عبدالناصر که به خاطر ملاقاتش با چه گوارا در سال ۱۹۵۹ رابطهٔ برادرانه‌ای با وی داشت برنامهٔ چه گوارا در مورد جنگ در کنگو راناعاقلانه دید و به وی در مورد اینکه چهره‌اش تبدیل به یک چهرهٔ تارزانی شود هشدار داد و وی را محکوم به شکست دانست. اماعلی رغم هشدارهای وی چه گوارا راهنمای عمل کوبان با پشتیبانی حرکت سیمبای مارکسیست که همزمان با بحران کنگو اتفاق افتاده بود شد.

سربازان مزدور آفریقای جنوبی که رهبریشان را مایک هوارا بر عهده داشت که با ارتش کنگو کار می‌کرد در صدد خنثی کردن برنامه‌های چه گوارا برآمدند. آنها می‌توانستند ارتباطات چه گوارا را ببینند و خطوط ارتباطی وی را تحریم کنند. با وجود اینکه چه گوارا در تلاش برای مخفی نمایاندن حضورش در کنگو بود دولت آمریکا از موقعیت مکانی وی و فعالیت‌هایش آگاه بود. سازمان امنیت جهانی از تمامی سخن پراکنی‌های داخلی و خارجی وی که به وسیلهٔ تجهیزات برون مرزی یو اس ان اس والدز که یک سیستم پستی شنیداری شناور بر روی اقیانوس هند بود جلو گیری می‌کرد.

هدف چه گوارا صادر کردن انقلاب کوبا از طریق تربیت کردن جنگجویان محلی سیمبا در مکتب مارکسیست و نظریه فوکو و استراتژی‌های جنگی پارتیزانی بود.

مرگویرایش

در اوایل اکتبر ۱۹۶۷ چه‌گوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طرح‌ریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح می‌داد گوارا را برای بازجویی زنده در دست داشته باشد، اما در هر صورت او به‌وسیلهٔ ارتش بولیوی در نزدیکی وایه‌گراندهدر مدرسه روستای لا ایگرا در سانتا کروز دلاسیه‌را به دستور بارریه نتوس دیکتاتور نظامی کشته شد.

جسد چه گوارا

در بامداد ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در نزدیکی لاایگه را (دهکده کوچکی در بولیوی و در نزدیکی کوه‌های آند)، چه‌گوارا به همراه چندتن دیگر از گروه چریکی به محاصره ارتش بولیوی -که به وسیله ماموران سیا و افسران آمریکایی همراهی می‌شد- درآمدند و دستگیر شدنداز رزمندگانی که در آن زمان همراه چه گوارا بودند باید از "اینتی" و "کوکو پردو" بولیویایی و "تومایینی" اهل کوبا و افرادی با نام های مستعار "هولیو پابلو آنیستو "و دیگران نام برد. چند روز بعد چه توسط سرباز بولیویایی ماریو تران با شلیک گلوله اعدام می‌گردد. فیدل کاسترو می‌گوید:

در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم. یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه گوارا.

پس از مرگ چه‌گوارا، او به عنوان یک تئوریسین، متخصص در فنون جنگی، و جنگ‌آور تبدیل به قهرمان جنبش‌های انقلابی سوسیالیستی در سراسر جهان شد. آلیدا، دختر چه‌گوارا مدعی‌ست که پدرش کمونیست بود.[۱]

کشف جسد

سال‌ها از محل دفن چه‌گوارا اطلاعی در دست نبود تا اینکه در سال ۱۹۹۵ یک ژنرال بولیویایی که در عملیات دستگیری او شرکت داشت مکان دفن او را که در کنار باند یک فرودگاه در نزدیکی جایی که در آن به قتل رسیده بود افشا کرد. بقایای جسد چه‌گوارا در سال ۱۹۹۷ به کوبا انتقال یافت و در سانتا کلارا، شهری که پیروزی‌های زیادی در جریان جنگ‌های انقلابی کوبا کسب کرده بود دفن شد و بنای یادبودی به افتخار او ساخته شد.[۲]

جلاد چه گواراویرایش

جلاد چه گوا ماریو تران در سال ۲۰۰۶ به بیماری آب مروارید دچار شد و در یک بیمارستان در کوبا مداوا گردید.

پسر وی در مصاحبه با روزنامه Santa Cruz de la Sierra این گونه بیان داشت: ۴ دهه از زمانی که پدرم کوشید تا یک رویا را نابود کند گذشت، و چه بازگشت و نبرد دیگری را برد و به ماریو تران پیر چشمهایش را برای دیدن رنگ آسمان و جنگلها و خنده نوه‌هایش هدیه داد.

میراث چه‌گواراویرایش

مجسمه یادبود چه گوارا. بولیوی. این تصویر در مکان مرگ چه گوارا گرفته شده‌است. مدرسه‌ای که در آن کشته شد به موزه‌ای تبدیل شده‌است که در اطراف این موزه تعداد زیادی مجسمه و نقش‌های بر دیوار برای بزرگداشتش بنا شده‌است.

چهل سال بعد از اعدام چه گوارا هنوز هم زندگی وی و کارهایش یکی از بحث‌های ادامه‌دار در جهان است. خیلی از صاحب‌نظران از جمله نلسون ماندلا از وی به عنوان یک قهرمان نام می‌برد و او را الهام‌دهندهٔ آزادی برای تمامی کسانی می‌داند که آزادی را دوست دارند، همچنین ژان پل سارتر وی را هم روشنفکر می‌دانست و هم از او به عنوان کاملترین انسان عصر ما یاد می‌کرد.[۳] چه گوارا یک قهرمان ملی دوست‌داشتنی برای کوبائیان باقی می‌ماند و تصاویر وی روی سکه‌های فلزی کوبایی را زینت داده‌است و دانش آموزان هر روز را در مدرسه با این حرف آغاز می‌کنند که: ما نیز مثل چه خواهیم شد. ترانه آستا سیمپره که به یاد او ساخته شده از ترانه‌های محبوب است و به چند زبان اجرا شده‌است. در سرزمین مادری وی آرژانتین جایی که در دبیرستانها نام وی را به خاطر می‌سپارند موزه‌های بیشماری از چه کشور را پر کرده‌است و در سال ۲۰۰۸ یک مجسمهٔ برنزی از او در شهر تولدش روزاریو نصب گردید. علاوه بر این چه گوارا برای بعضی از بولیویایی‌ها به حضرت ارنست معروف است و او را فرد مقدسی دانسته و می‌پرستند.


منبع ویکیپدیای فارسی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۳ ، ۲۲:۰۲