هنر و دانش

طبقه بندی موضوعی
دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۲۱ ب.ظ

دروغ......

در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم..

بچه ای با مادرش همسفر ما بود و بسیار شلوغ میکرد..

 خواستم او را آرام کنم، به او گفتم اگر آرام باشد، #برای_او_شکلات_خواهم_خرید..

آن بچه قبول کرد و آرام شد..

قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم...

ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفته ای....

به او گفته ای شکلات میخرم ولی نخریدی!!!

با کمال تعجب بازداشت شدم!!

در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی!!!

آنها با نظر عجیبی به من مینگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه!!!

به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد!!!

✅آنها_گدای_یک_بسته_شکلات_نبودند...

 آنها نگران بدآموزی بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند!!!


نقل از کتاب چرا عقب مانده ایم؟

 نوشته دکتر علی محمد ایزدی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی