هنر و دانش

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۰ ب.ظ

بیکران نگاه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۰
جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۸ ب.ظ

شعری تقدیم به استاد شجریان

برای سلامتی استاد شجریان


 ای دود عود و نغمه ی داوود و بانگِ زیر

عطرِ گل محمّدی و نافه ی عبیر


برخیز از کرانه ی ماهور و شور و نور

ای ترمه ی ترانه و ای نرمه ی حریر!


رقصان شو از طنین غزل های مولوی

ای نغمه های بلبل نای تو بی نظیر!


چونان نسیم از قفس تن رها شدم

تا گشته ا م به نغمه ی داوودی ا ت اسیر



نی را به ناز خود بنواز ای ترانه ساز

با گام های مخملی و صوت دلپذیر


موسیقی صدای تو، تحریر زندگی است

چون بارش موازیِ باران که در کویر…!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۸
سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ب.ظ

می نازم به تو

هر کجا باشی ، در آنجا ، یار..! می نازم به تو

بی شماران عاشقم . . . هر بار می نازم به تو


دلربایی می کنی هر لحظه با خوب و بدت

حرف من این است ای دلدار می نازم به تو


قسمت شیرین من فرهاد چشمان تو شد

شاکرم بر درگه دادار...می نازم به تو


«مستم از رؤیای مِیگونت به هردم در خیال»

مانده دل، آری، دراین افکـار، می‌نازم به تــو


روزهایم در زلال چشم تو شب می شود

من اگر خوابم ،اگر بیدار می نازم به تو


شهریارم . . ! خانه ای آباد در قلبم بساز

بر سرم هم گر شوی آوار می نازم به تو


کوچ چشمانت به چشمم را چــرا پنهان کنم ؟!

ای که هستم از تو من سرشار...می نازم به تو


در بهار عمر تو...گل رنگ و رویی تازه کرد

وه! به این احوال و این دیدار... می نازم به تو


فرخنده عابدینی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۱
يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۰۱ ب.ظ

زیبا

امشب غزل بر موج دریا مینویسم

دریای عشقم را همین جا مینویسم


امشب بنام سادگی های نگاهت

من شعر هایم را چه زیبا مینویسم


امشب جریمه های مشق عید خودرا

تا صبح روی آب و بابا مینویسم


امشب تو را دارم و تا پایان شعرم

من های خود را جملگی ما مینویسم


امشب خدا هم عاشق اشعار من شد

از بس که چشمانت فریبا مینویسم


امشب تمام مهربانی ها به پای 

چشمان شورانگیز«زیبا »مینویسم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۱
جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۵۵ ق.ظ

میشناسمت

ﺣﺲ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻤﺖ !

ﺍﺯ ﻻﺑﻪﻻﯼ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﯾﺦ ﺯﺩﻩﺍﻡ ﺁﻣﺪﻩﺍﯼ ...

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺗﺮﺍﻧﻪﻫﺎﯾﯽ ﺩﻣﯿﺪﻩﺍﯼ

ﮐﻪ ﺳﺎﻝﻫﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﮔﺎﻩ ﺩﻟﻢ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

...

ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻤﺖ ﺁﺭﯼ!

ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﻭﺭﺍﯼ

ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺘﻢ

ﻭ ﻃﻨﯿﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺷﻨﯿﺪﻡ

...

ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻤﺖ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ !

ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺧﻠﻘﺖ ﻋﺸﻖ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻤﺖ

ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ

ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﭘﺮﺣﺮﺍﺭﺗﺖ ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽﺩﺍﺩ

...

ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻤﺖ ﺁﺭﯼ!

ﺍﺯ ﻧﺠﻮﺍﯼ ﻋﻤﯿﻖ ﺩﻟﺖ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻤﺖ

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﺑﺎﻧﻮ ...

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﻋﺰﯾﺰ ...

ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ

...

ﺧﻮﺏ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻤﺖ !

ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻝﻫﺎ ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ

ﺩﺭ ﻓﺮﺍﺳﻮﯼ ﻣﺮﺯﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻣﯽﺩﺍﺷﺘﻢ

ﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﻋﺸﻖ ﺑﻌﯿﺪ ﺗﻮ

ﻣﺮﺍ ﺷﻮﺭﯾﺪﻩﺳﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ

...

ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻤﺖ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ !

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﻪﺁﻟﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺒﻮﺭﻫﺎ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﭘﺎﺋﯿﺰ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻗﻄﺮﺍﺕ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺗﻦ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ

ﺁﯾﻨﻪ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺷﻔﺎﻑﺗﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

ﻭ ﻣﻦ

ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻤﺖ ...

" ﺷﻬﺮﻩ ﺭﻭﺣﺒﺎﻧﯽ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۳ ، ۰۱:۵۵
سه شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۳۴ ب.ظ

عاشقم

عاشقم.....

اهل همین کوچه ی بن بست کـناری ، 

که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، 

تو کجا ؟ 

کوچه کجا ؟ 

پنجره ی باز کجا ؟ 

من کجا ؟ 

عشق کجا ؟ 

طاقتِ آغاز کجا ؟ 

تو به لبخند و نگاهی ، 

منِ دلداده به آهی ، بنشستیم

تو در قلب و .....

منِ خسته به راهی......


گُنه از کیست ؟ 


از آن پنجره ی باز ؟ 

از آن لحظه ی آغاز ؟ 

از آن چشمِ گنه کار ؟ 

از آن لحظه ی دیدار ؟

کاش می شد

 گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم 

جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم............


فریدون مشیری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۳ ، ۱۷:۳۴
يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۲۹ ق.ظ

قطعه زیبا از سهراب سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۲:۲۹
يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۴۴ ق.ظ

آواز قو

ﻗﻮ ﻫﺎ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﺧﺎﺭﻕﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ

ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺗﮏ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺳنبل ﻋﺸﻖ ﻭ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ

ﺩﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓﻫﺎ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ . ﺍﻣﺎ ﻧﮑﺘﻪ ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪﻩ

آنها ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮﮒﺁﮔﺎﻫﯽ

ﺩﺍﺭﻧﺪ،ﻗﻮﻫﺎ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﻫﯿﭻ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ

ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻣﺮﮒ، ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺩﻧﺞ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻭﺍﺯﯼ

ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺍﺧﺘﺘﺎﻣﯿﻪ ﻋﻤﺮﺷﺎﻥ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺗﻤﺎﻡ

ﺁﻭﺍﺯ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻗﻮ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻣﺮﮒ

ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺟﻔﺘﮕﯿﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺍﺟﻌﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﺎ ﺍﺧﺮﯾﻦ

ﺁﻭﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ . ﻭ ﺍﯾﻦ “ﺁﻭﺍﺯ ﻗﻮ” ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺁﺧﺮﯾﻦ

ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﻤﺮﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ .

ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻗﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ

ﻓﺮﯾﺒﻨﺪﻩ ﺯﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ

ﺷﺐ ﻣﺮﮒ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﯽ

ﺭﻭﺩ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ

ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻏﺰﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﺷﺐ

ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺰﻟﻬﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ

ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﺮ ﺁﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﻍ ﺷﯿﺪﺍ

ﮐﺠﺎ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﺮﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ

ﺷﺐ ﻣﺮﮒ ﺍﺯ ﺑﯿﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺘﺎﺑﺪ

ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ

ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﻡ

ﻧﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻗﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍﺑﻤﯿﺮﺩ

ﭼﻮﺭﻭﺯﯼ ﺯ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺁﻣﺪ

شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش باز کن

که میخواهد این قوی زیبا بمیرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۱:۴۴