هنر و دانش

طبقه بندی موضوعی
شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۲ ب.ظ

ساده ک باشی....

ساده که میشوی

همه چیز خوب می شود

 

خودت

غمت

مشکلت

غصه ات

آدم های اطرافت

حتی دشمنت

 

یک آدم ساده که باشی

برایت فرقی نمی کند که تجمل چیست

که قیمت تویوتا لندکروز چند است

بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد

 

مهم نیست

نیاوران کجاست

شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه

کدام حوالی اند

رستوران چینی ها

گرانترین غذایش چیست

 

ساده که باشی

همیشه در جیبت شکلات پیدا می شود

همیشه لبخند بر لب داری

بر روی جدول های کنار خیابان راه میروی

زیر باران ، دهانت را باز میکنی

و قطره قطره مینوشی باران را

 

آدم برفی که درست میکنی

شال گردنت را به او میبخشی

  

ساده که باشی

بربری داغ با پنیر واقعاً عشقبازیست

 

آدمهای ساده را دوست دارم

بوی ناب آدم می دهند

ساده که می‌شوی

فرمول نمی‌خواهی

ایکس تو همیشه مساوی ایگرگ توست 

درگیر رادیکال، انتگرال نیستی

هرجایی به راحتی محاسبه می‌شی

ساده که می‌شوی

حجم نداری، جایی نمی‌گیری

زود به‌یاد می آیی و خیلی دیر از خاطر میروی

ساده که می‌شوی

کوچک می‌شوی

توی دل هر کسی جا می‌شوی

و باز همیشه در جیبت شکلات پیدا می شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۲۱:۱۲
شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۰ ب.ظ

تا مطمئن نشدی تبر نزن

سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد... من هم استوار بودم و تنومند! من راانتخاب کرد... دستی به تنه و شاخه هایم کشید، تبرش را در آورد و زدو زد... محکم و محکم تر…به خودم میبالیدم، دیگرنمیخواستم درخت باشم، آینده ی خوبی در انتظارم بود. میتوانستم یک قایق باشم، شاید هم چیز بهتری...درد ضربه هایش بیشتر می شد و من هم به امید روزهای بهتر توجهی به آن نمیکردم…اما ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد، شاید او تنومند تر بود، شاید هم نه! اما حداقل به نظر مرد تبر به دست آن درخت چوب بهتری داشت، شاید هم زود از من سیرشده بود و دیگر جلوه ی برایش نداشتم، مرا رها کرد با زخم هایم، واو را برد...من نه دیگر درخت بودم، نه تخته سیاه مدرسه، نه عصایی برای پیرمرد و نه قایق و... خشک شدم...میگویند این رسم شما انسانهاست، قبل از آن که مطمئن شوید انتخاب میکنید و وقتی با ضربه هایتان طرف مقابل را آزار می دهید او را به حال خودش رهامیکنید!ای انسان تا مطمئن نشدی تبر نزن! تا مطمئن نشدی، احساس نریز... دیگری زخمی می شود... خشک می شود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۲۱:۱۰
شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۹ ب.ظ

خودمونو نابود میکنیم واسه..........

دو تا گنجشک بودن

یکی داخل اتاق یکی بیرون پشت شیشه

گنجشک کوچولو از پشت شیشه گفت:

من همیشه باهات میمونم.......

قول میدم!!!!!!

و گنجشک توی اتاق فقط نگاهش کرد........!!

گنجشک کوچولو گفت :

من واقعأ "عاشقتم" !!!!!!

اما گنجشک توی اتاق فقط نگاش کرد....!!!!

امروز دیدم گنجشک کوچولو پشت 

شیشه اتاقم "یخ زده"

اون هیچوقت نفهمید ..............

گنجشک توی اتاقم "چوبی" بود !

حکایت بعضی ماهاست ...



خودمونو نابود میکنیم

واسه "آدمای چوبی"

کسانی که نه مارو میبینن....

نه صدامونو میشنوند......


ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ :

ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ.

ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ : ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺖ ﻧﺴﺎﺯﻡ.

ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ : ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ، ﺣﺘﻤﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺗﺮﻡ.

ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ : ﺗﻼﻓﯽ ﮐﺮﺩﻥ، ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﮐﺎﻫﺪ .

ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ : ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ، ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ.

ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ : ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﻫﯿﭻ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ.

ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ : ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﻬﺎ ﺩﯾﺮ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧﻬﺎ ﺯﻭﺩ، ﺁﺩﻣﻬﺎ

ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻠﺪﻧﺪ.

ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ : ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ، ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ.

ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ : ﺗﺎ ﺑﺎ ﮐﻔﺶ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﻧﺮﻓﺘﻢ، ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﺍ

ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﻢ .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۱۷:۳۹
شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۷ ق.ظ

یاد آن روزها.....

یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم

قُل قُل قوری و قلیان و بساطی داشتیم


عطر آویشن، ردیف استکان های بلور

زندگی شیرین تر از چای نباتی داشتیم


مادری فیروزه تر از آسمان مخملی

سایه ی مهر پدر، ظهر صلاتی داشتیم


خانه ای گرچه کلنگی خالی از اندوه و غم

باخبر از حال هم شور و نشاطی داشتیم


نم نم چنگ و رباب و گلنراقی و قمر

هر شب جمعه که میشد سور و ساتی داشتیم


نرده های غرق پیچک، پله پله اطلسی

گام پاورچین و غرق احتیاطی داشتیم


شرشر فواره روی رقص ماهی های حوض

شور و شوق و خاطر پُر انبساطی داشتیم


ساده مثل آفتاب آمده از پشت کوه

بی خجالت لهجه ی اهل دهاتی داشتیم


حافظ از شاخه نباتش، سعدی از سیمین تنش..

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتی داشتیم


کارگردان! آنهمه عشق و صفا یادش بخیر

آخر ِ آن روزها ای کاش کاتی داشتیم


عکس ما را قاب کن هرچند با گرد و غبار

تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم


"شهراد میدری"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۰۳:۰۷
شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۸ ق.ظ

انتخاب بهترین

ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺗﻠﻮﯾﺰﺑﻮﻥ ﺑﺎ ﺻﺪﻫﺎ ﺷﺒﮑﻪ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﯾﻦ ﻣﺎﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ

ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﺭﻭﯼ ﮐﺪﺍﻡ ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ !

ﺷﺒﮑﻪ ﺭﻧﺠﺶ،

ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺨﺸﺶ،

ﺷﺒﮑﻪ ﻧﻔﺮﺕ،

ﺷﺒﮑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ،

ﺷﺒﮑﻪ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ،

ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺩﯾﺮﻭﺯ،

ﺷﺒﮑﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ،

ﺷﺒﮑﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻭ ﻭ ﻭ ...

ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﯾﺎ ﺭﯾﻤﻮﺕ ﻣﺎﺳﺖ ...

ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﺒﮑﻪ ﻫﺎ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۰۲:۰۸
جمعه, ۱۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۳ ب.ظ

فقر چیست؟

ﻓﻘﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟

.

.

.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﺩﻭﺗﺎ ﺍﻟﻨﮕﻮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺩﻭﺗﺎ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯼ

ﺩﻫﻨﺖ

.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﻓﺨﺮﯼ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻭ ﺩﻋﻮﺍ ﺑﺎﭘﺴﺮ ﻭﺳﻄﯿﺶ ﺭﻭ

ﺍﺯ ﺣﻔﻆ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﻧﺪﻭﻧﯽ .

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﯿﺰﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻬﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎ

ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯽ .

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺸﯽ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ

ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﮑﻨﯽ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺑﺰﻧﯽ ﻭﻟﯽ ، ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﭽﻪ ﺍﺕ ﺟﺮﺃﺕ

ﻧﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ ﮐﻪ ”ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ

ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﺕ ﺭﻭ ﺷﮑﺴﺘﻪ ..”

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﻭﺭﺯﺵ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ

ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﮐﻤﮏ

ﺑﮕﯿﺮﯼ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻓﺮﺍﻏﺘﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﭼﺮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﺖ

ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﯽ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺕ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﻪ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﻤﮑﻪ، ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﺭﻭ

ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻓﯿﻠﻢ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﯼ.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۲۲:۵۳
جمعه, ۱۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۳ ب.ظ

وابستگی یا دلبستگی

. ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟


"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛

ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ

"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛

ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ


ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...

ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...

ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪﺍﻡ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ،ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ شاملوی ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...


ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...


به کسی که دوستش داری ""دلبسته"" باش نه وابسته!!!

 هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش.

سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر.

فراموش نکن "مقصد"، همیشه جایى در "انتهاى مسیر" نیست!

"مقصد" لذت بردن از قدمهاییست، که برمى داریم!



چایت را بنوش!

نگران فردا مباش،

از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها......

(نیما یوشیج)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۲۲:۴۳
پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ق.ظ

والدین و فرزندان..!

مداد : متاسفم

پاک کن : چرا ؟

تو هیچ کار اشتباهی نکردی


مداد :

متاسفم چون

به خاطر من اذیت می شوی

هر وقت که من

اشتباه می کنم ، تو همیشه آماده ای آن را پاک کنی.

ولی وقتی اشتباهاتم را

پاک می کنی بخشی از وجودت را از دست می دهی

و هر بار کوچک و کوچکتر می شوی .


پاک کن  :

اما برای من مهم نیست !

من ساخته شده ام تا

هر وقت تو اشتباه کردی

به تو کمک کنم

با این که می دانم روزی تمام خواهم شد و دیگری جای من را خواهد گرفت .

من  رضایت دارم !

پس لطفا ناراحتی را کنار بگذار..


گفتگو بین مداد و پاک کن

برایم الهام بخش بود .


والدین ، همچو  پاک کن

و فرزندان مانند مداد هستند .


آنها همیشه درکنار فرزندان هستند

و اشتباهات آنها را پاک می کنند .

 

اگر چه فرزندان

جایگزین  (همسر ) می یابند

ولی والدین از انچه برای فرزندانشان

کرده اند شادمانند. 


در تمام طول زندگیم

مداد بوده ام و  والدین من مانند پاک کن ،

هر روز کوچک و کوچکتر می شوند .


این مرا پر از درد می کند چون

می دانم که یک روز انها من را ترک

خواهند کرد و  خرده های پاک کن ،

تنها چیزی خواهد بود که

به خاطرم بیاورد روزی چه کسانی را داشتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۰۱:۳۷
پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۸ ق.ظ

قانون اندیشه ها

از امروز هرکی ازت پرسید حالت چطوره ؟

بگو عاااالی ام...

عالیم یعنی فرمان به کاینات, به زمین و زمان, به همه ی دنیا به همه ی فرشته های عالم ...

که ای خدا, ای آسمون, ای زمین, حال من باید عالی باشه...

حتی اگه بد بد بدم هستی بگو عالیم...

عالیم دروغ به خود نیست, عالیه فریب نیست, این یعنی چند ثانیه بعدش عالی می شی. . .

با قدرت, مثبت اندیش باش...

قانون اندیشه ها یک قانون بسیار بسیار قدرتمنده...

فکر ما زندگی ما رو تغییر میده...

فکر های خوب و مثبت کنید...

نترسید, از همین امروز شروع کنـــــید...

من که عاااالیم...

شما چطور؟!


"احمد حلت"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۰۱:۲۸
چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۵ ب.ظ

بخاطر مردم تغییر نکن

ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ... ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﻝ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ، ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍﻧﻘﺪ ﺑﺪﺍﻥ , ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﺭﺍﺑﻪ ﻧﺴﯿﻪ ﻧﻔﺮﻭﺷﻨﺪ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺎﺷﯽ، ﻧﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻘﺪﯾﺮ ... ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﮐﻦ، ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ... ﻭ ﻫﺮﮔﺰ , ﺑﺨﺎﻃﺮﻣﺮﺩﻡ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﮑﻦ ! ﺍﯾﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺭﺍ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ... ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺁﻥ ﻣﯽ ﻟﻨﮕﻨﺪ ,ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻧﺪ !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۳ ، ۲۰:۵۵