پنجشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۷ ب.ظ
غیرت
از حموم نمره در اومدیم و نم نم بارون میزد
خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود
داداشم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ...
تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری ؟
ما که تازه از حموم در اومدیم ، اونم اینهمه !!!
گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جای گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!
پس بخرید و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه
برگشت تو حموم و صدا زد :
نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه.........
( برگی از دفترچه خاطرات جهان پهلوان تختی ) 😊
۹۴/۰۵/۰۸