سه شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ب.ظ
وسعت تفکر
روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت
و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : من لئو تولستوی هستم
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید ؛
""وسعت دنیای هرکس به اندازه وسعت تفکر اوست""
۹۳/۰۹/۱۱