هنر و دانش

طبقه بندی موضوعی

۱۴ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۰ ق.ظ

عشق مجازی(شعر طنز)

الا ای یار دیجیتالی من!
تو هستی باعث خوشحالی من

به قصد ساعد سیمین ساقی
به توبرخورد کردم اتفاقی

تورا در فیسبوکم اد نمودم
خودم راپیش پایت سد نمودم!

زمن ارسال کامنت ازتوهم لایک
تو بودی عاشق بولگاری ونایک!

علاقه بین ما کم کم فرا شد
بساط لیلی ومجنون به پاشد

میان وایبر وواتس آپ و بی تاک
برایم تانگو می رقصی خفن ناک!

می آیی هرزمان بایک قر وفر
مدل کردی خودت را چون جنیفر!

شدم عاشق ولیکن عاشق از دور
زدی درکار سخت افزار بدجور!

دوباره کار وبارم زار گردید
که نرم افزار،سخت افزار گردید!

مراکردی اسیر دام سایبر
برایم میکنی غش توی وایبر!

مرا هی می بری رویاسواری!
لب چشمه مرا جا می گذاری!

تلف شد عمر من،اما مجازی
هدرشد زندگی در شهر بازی! 

زمانی عشق مجنون وایبری شد
که طعم بوسه هم استیکری شد!!


یدالله گودرزی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۰
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۲ ب.ظ

مگس کشی

تاحالا شده بخواهید استراحت کنید و چندتا مگس موذی روی بدن و مخصوصاً صورت شما بشینن و نگذارن یه چرت بزنید؟

بدتر از اون وقتیه که برای تفریح به جنگل و کوه و غیره میرید و مزاحمت مگس ها نمیتونید استراحت بکنید که اگر باد نیاد کلافه تون میکنن چون الان دیگه ما ملت همه جا رو پر از زباله کردیم و مگسها همه جا حضور فعال دارن.

اگر دراین حالتها پشه بند ویا چیزی که خودتونو بپوشانید دم دستتون نباشه مجبورید مثل کاراته بازها دستهای خود را پرتاب کنید و مگس با پررویی تمام چرخی میزنه و میاد میشینه رو دستتون و اصلاً ازتون حساب نمیبره لامصب.

بیشتر وقتاها هم مگس لعنتی درست میشینه روی دماغتون و احساس خارشی ایجاد میکنه که شما مجبورید چنان دماغ خودتون رو بخارونید که زخم بشه. حتی مواردی دیده شده که مگس وارد دهان فرد شده و او آنرا قورت داده. خود بنده شخصاً چندبار مگس تو دماغم رفته طوری که بلند شدم با مشت تو دماغ خودم کوبیدم. 

من کلی فکر کردم و بعد یه روشی به ذهنم رسید که البته شاید کمی غیر انسانی بنظر برسه. این ترفند بستگی داره به اینکه شما بتوانید یک یا چند مگس رو زنده دستگیر کنید. وقتی این کار رو کردید اون مگس را بین انگشتان کمی فشار بدین تا حدی که نتونه پرواز کنه ولی مراقب باشید نمیره. فقط بتونه دست و پاشو تکون بده. ولی بالهاش رو نکنید چون اولاّ خیلی غیر انسانیه و ثانیاّ روش ما کاراییش رو از دست میده. آنگاه مگس مذکور رو نزدیک خودتون بخوابانید. یعنی جایی نزدیک صورت و دستها که بیشتر از همه مورد تهاجم اونها قرار میگیره.

این ترفند تا مدتی مگسها رو ازتون دور نگه میداره. ولی اگر تعداد مگسها زیاد بود باید چندتا از اونها رو به همین شکل ناکار کنید. و کنار خودتون بذارید. 

با این روش مگسهای مصدوم به بقیه مگسها هشدار میدن که در این محل خطر مرگ و یا شکنجه در کمین آنهاست و تا مدتی با آه و ناله اونها را از دور و اطراف شما دور می کنن تا اینکه ناله های آنها تکراری شده و مگسهای دیگر با آنها مانند چوپان دروغگو برخورد میکنند و برمی گردند به سراغ شما. و شما باید همون کارهای قبلی رو تکرار کنید.

کسانی هم که ازنظر بهداشتی به این کار ایراد وارد میکنن خودشون یه جوری بگیرن که دستشون آلوده نشه. درنظر داشته باشید آلودگی دست رو بعداً میشه شست اما اگه مگس بره تو دهنتون خیلی بدتره. خووووووب بییییید؟

فکر کردید شوخی میکنم؟ من امتحان کردم نتیجه داد شمام امتحان کنید ولی اگه نتیجه نداد فحش ندید جان خودتون چون حداقلش اینه که حرص خودتونو سر چندتا مگس خالی میکنید.






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۲
چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۲ ب.ظ

عذر خواهی ملت ایران از خودروسازان

مطلب قشنگی تو تلگرام برام اومد حیفم اومد شما نخونیدش


عذرخواهی مردم ایران از خودروسازان


محمدرضا شهبازی از جانب مردم ایران برای عذرخواهی نامه ای به خودروسازان نوشته است.

به گزارش «پرشین خودرو»، متن نامه تحت عنوان «ما راببخشید که فیل نبودیم!» در زیر می آید:


خودروسازهای عزیز

سلام

اینجانبان مردم شریف ایران، بعد از چند روز به این نتیجه رسیدیم که باید طی نامه‌ای رسمی از شما پوزش بطلبیم. هرچند که توقع پذیرش این پوزش خود گناهی دیگر است!

وقتی به رفتار این چند سال خود با شما نگاه می‌کنیم عرق شرم بر پیشانی ما نشسته و آه حسرت از نهادمان ! بلند می‌شود. ما در برابر همه خوبی‌ها و خدمات بی مثال شما هیچ کاری نکردیم جز پررویی، ناشکری و تهمت زدن.


این شما بودید که به ما فرصت پراید سواری را ارزانی داشتید؛ آنهم پرایدی که بوق داشت، درهایش از دو طرف باز می‌شد، لاستیکهای امکان باد شدن مجدد داشتند، چند مدل تنوع قالپاق داشت، شیشه هایش بالا و پایین می‌رفتند، ضبطش نوار می‌خورد، سپرش مشکی بود و کلی مزایای دیگر!


این شما بودید که خودروهایی با قابلیت آتش گرفتن در اختیار ما گذاشتید؛واقعا کدام یک از ملتها این امکان را داشته اند که سوار فندک شوند؟! چه کسی را سراغ دارید که بتواند خود و خانواده‌اش را سوار فندکش کند و برود سیزده بدر؟!

این شما بودید که در نمایندگی‌های مجازتان ما را راه دادید؛ به ما فرصت ثبت نام اینترنتی دادید، از شش صبح در سرما و گرما ما را به صف کردید و پذیرای حضور سبزمان شدید! بیشتر از تعمیرگاههای متفرقه از ما پول گرفتید و آنقدر دوستمان داشتید و مشتاق زیارت دوباره ما بودید که چند بار برای یک عیب ثابت ما را به حضور پذیرفتید!

این شما بودید که بعد از فروش ماشین‌هایتان بی‌خیال ما نشدید و نگذاشتید برای ده پانزده سال به امان خدا در جاده‌ها رها شویم. این شما بودید که با تعبیه کردن نواقصی در ماشین‌ها از همان بدو خروج از نمایندگی، دوباره ما را به سمت خودتان کشیدید. خدا را شکر میکنیم که ما را گیر خودروسازی‌های بی‌معرفت و نارفیق خارجی نینداخت!

دیگر بس است. هرچقدر از کمالات شما می‌گوییم بیشتر شرمنده می‌شویم. پس بگذارید از خودمان هم بگوییم.

و اما ما!

ما ملتی بودیم با پاچه‌هایی تنگ که دیگر نمی‌شد پراید را بیشتر از هفده میلیون در پاچه‌اش کرد! ما حتی عرضه نداشتیم فیل باشیم که اگر یک وقتی شلوار پایمان کردیم کلی پاچه گشادتری داشته باشیم!

ما مردمی بودیم که نتوانستیم دست به دست هم دهیم به مهر و با فقط ده میلیون بیشتر هزینه کردن، پول عیدی‌های چند ده میلیونی مدیران شما را فراهم کنیم. ما ملتی بودیم که به این فکر نکردیم که شما و خانواده‌هایتان بدون این عیدی‌ها در این شرایط تحریم چگونه تعطیلات نوروز را سپری خواهید کرد!

ما مشتری‌های خوبی نبودیم. ما بجای اینکه از عیدی شخص معاون اول رئییس جمهور و کاهش چهار دهم درصدی قیمت تیانا (که از ۱۳۴۸۰۰۰۰۰ تومان به ۱۳۴۳۰۰۰۰۰ رسیده است) در پوست خودمان نگنجیم، به این فکر کردیم که اصلا چه کسی خودروها را گران کرد؟!

ما آنقدر منحرف بودیم که متوجه نشدیم آقای معاون اول می‌تواند بجای عیدی دادن به ما در جشن نوروز شرکت کند و به صورت زنده و مستقیم و با چه کیفیتی انواع رقص‌های سنتی را ببیند!

ما آنقدر بی‌حیا بودیم که در قبال کاهش پانصد ششصد هزار تومنی قیمت پراید بجای اینکه سجده شکر بجا آوریم شروع کردیم به جمع و تفریق کردن قیمت کل قطعات پراید! حال آنکه با این پانصد هزار تومان میشود شش هفت کیلو پسته اعلا خرید و کل عید را مشغول بود. دم شما گرم و ننگ بر ما!

ما بجای اینکه از شما بخاطر آسان کردن عروج الی الله و رسیدن به قرب الهی متشکر باشیم هی دم از ترمز ای‌بی‌اس، کیسه هوا و... زدیم؛ انقدر که جون دوست بودیم و دو دستی چسبیده بودیم به این زندگی فانی!

و حال ما چه داریم بگوییم؟ چه داریم بگوییم به شما که در افتخاری دیگر وانت‌پراید هم برای ما به ارمغان آورده‌اید؟! فکرش را بکن! اهل و عیال را می‌ریزیم پشت وانت‌پراید و درحالی که جواد یساری دارد چه‌چه می‌زند در جاده چالوس می‌گازیم. یا اینکه چهارصد کیلو پسته را بار می‌زنیم و گاز می‌دهیم؛ فقط حواسمان هست که صدای ضبط را زیاد بالا نبریم که یک وقت از خواب بلند نشویم!

آری خودروسازان عزیز! ما بد مردمی هستیم...

------



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۸:۵۲
شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۳۳ ب.ظ

شکوه

نمیدونم این چه نوع بدبختیه که من گرفتارش شدم

.

.

.

.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۳
پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۲ ب.ظ

فرزندان بیشعور

پدﺭﯼ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻋﻤﺮ ﭘﺴﺮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﻨﻬﺎ ﻳﮏ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ . . .


ﺁﻳﺎ ﻳﮏ ﺩﺳﺖ ﺻﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ؟؟


ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺸﮑﻦ ﺯﺩﻧﺪ . . .


ﭘﺪﺭ ﺿﺎﻳﻊ ﺷﺪ ﻭ ﻣُﺮﺩ !!!


کلید اسرار این قسمت:فرزندان بی شعور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۲
چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۰ ق.ظ

کامپیوتر زن است یا مرد؟؟؟

کامپیوتر زن است یا مرد؟


تمامی زنها به دلایل زیر جنسیت رایانه را مرد دانسته‌اند:


... وقتی به آن عادت می‌کنیم گمان می‌کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستیم.


... با اینکه داده‌های زیادی دارند اما نادانند.


... قرار است مشکلات را حل کنند، ولی در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشان هستند.


... همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه می‌شوید که اگر صبر کرده بودید، مورد بهتری نصیبتان می‌شد.


تمامی مردها به دلایل زیر جنسیت رایانه را زن دانسته‌اند:


... به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی‌آورد.


... کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی‌آورد.


... کوچکترین اشتباهات را در حافظه درازمدت خود ذخیره می‌کنند تا بعدها تلافی کنند.


... همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پولتان را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۴:۵۰
يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۴ ب.ظ

تیرانداز

تو خیابون با تلفن حرف میـزدم   

یه آقاهه از بغلم داشت رد میشد...


با تلفن گفتم من اونو زنده میخوام


صبر کن یکی حرفامونو شنید...


تک تیر انداز، مرد قرمز پوشو بزن!



یارو از ترس مث پلنگ زیگ زاگ می دویید تیر بهش نخوره

😂😜😂

برم دکتر خوب میشم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۰:۰۴
جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۲ ب.ظ

مگس پیر

یه مگسه تو خونمون هست اینقدرسرمون مشغوله وایبر و لاین و غیره شده نکشتیمش پیر شده

دیگه نمیتونه پروازکنه

.

.

.

.

.

.

.

.

.

تو خونه با پیژامه راه میره و فحش میده !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۲
دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۶ ق.ظ

دکترای ریاضی

یه ﺁﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﮐﺘﺮﺍﯼ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﻣﺤﺾ ﺩﺍﺷﺘﻪ، ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻩ ﺑﻬﺶ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯿﺪﻥ!!

ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻠﯽ ﺗﻼﺵ، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺭﻓﺘﮕﺮ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ!!

ﻣﯿﺮﻩ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺸﻪ!…

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﻣﯿﮕﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﮐﻼﺳﻬﺎﯼ ﻧﻬﻀﺖ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﯿﺪ!

ﺍﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ!!

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﭼﻬﺎﺭﻡ، ﺍﯾﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﺮﻩ ﭘﺎﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺗﺎ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﯾﮏ ﺷﮑﻠﯽ ﺭﻭ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﻨﻪ!

ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﮕﺮﺍﻝ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﺍﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻦ: ﺍﻧﺘﮕﺮﺍﻝ ﺑﮕﯿﺮ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۳۶
دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۰ ق.ظ

مرد کشاورز و زن نق نقو

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد. 

یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.


در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت...


یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد،  اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.



پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.


کشاورز گفت: 


خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی  در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم.



کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟


کشاورز گفت: 


آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۳۰