عارفی را پرسیدند:
"زندگی به جبر است یا اختیار؟!"
پاسخ داد:
"امروز" به 'اختیار' من است تا چه بکارم ...!!
اما "فردا" به 'جبر'، محصول آن را درو خواهم کرد ...!!
برخی دوستان کل زندگیشون شده بحث بر سر مسئله جبر و اختیار
مسئله از نظر من خیلی سادهتر از اون چیزیه که فلاسفه درگیرش هستن. این که جبر و اختیار باهم توأمان حضور دارن درسته ولی بیشترش جبره تا اختیار. اما سؤال اینه که محدوده جبر و اختیار کجاست؟
ما انسانها یک جسم داریم که منبع تحرک ماست و یک ذهن داریم که از مفاهیم و تصورات و خاطرات و رویاها تشکیل شده و قابل لمس فیزیکی نیست. همه این آتشها از گور این ذهن بلند میشه. در واقع ذهن ما چیزهایی رو طلب میکنه که در دنیای واقعی یا خیلی سخت حاصل میشوند و یا غیر ممکن هستند. البته با توجه به امکانات زمان ما ممکنه اینطور باشه و خیلی چیزهایی که در گذشته غیر ممکن بوده امروزه ممکن شده. منبع اختیار انسانها ذهن آنهاست. یعنی شما هر چیزی را که مفاهیم موجود در مغز شما اجازه بدهند میتونید تصور کنید و طلب کنید. هر تصمیمی که خواستید بگیرید و هر ارادهای بکنید. این یعنی اختیار.
اما روی دوم قضیه خیلی زود در برابرتون قد علم میکنه و محدودیتها جلوتون صف میکشه. شما هم از نظر بدنی محدود هستید هم از نظر امکانات. و هم طبیعت و جامعه برخی محدودیت ها را در برابر شما قرار میده. پس الان با جبر طرف هستید.
شما اراده میکنید که به قله اورست صعود کنید اگر مثل من بی پول باشید تا سر خیابون هم نمیتوانید بروید ولی اگر پول دار باشید تا پای قله به راحتی پیش میروید. اما از اونجا به بعد عدم مهارت شما اجازه صعود بهتون نمیده. حتی با وجود مهارت کوهنوردی ممکنه با هوای طوفانی و برف و بوران روبرو شوید و نتوانید به قله برسید. پس می بینید که اختیار شما بسته به امکانات شما گسترده شده و محدوده جبر تنگتر می شود. اما برای کسی که فقط یک ذهن رویا پرداز دارد و دیگر هیچ، اختیارش از دم در خانه اش فراتر نمیرود. همچنین اختیار شما به سطح فکر شما نیز مربوط می شود. ممکن است فردی با ثروت و قدرت بسیار زیاد وجود داشته باشد و مردم تصور کنند او همه دنیا را دیده است ولی در عمل این شخص اصلاّ از شهر خود به ندرت خارج شده باشد چون علاقهای به جهانگردی نداشته و یا مثلاّ خسیس باشد و نخواهد هزینه سفر دور و دراز را بپردازد.
پس محدوده اختیار و جبر هر کسی را ذهن و امکانات و تواناییها و نیز طبیعت و جامعه مشخص میکند و هر فردی خودش می داند چه کاری را میتواند انجام دهد و چه کاری را نمی تواند و بنابراین هرکس محدوده اختیار خود را می شناسد. و این محدوده برای هر فردی متفاوت است.
این بحثها جایی نمود پیدا میکنه که پای حیات بعد از مرگ میاد وسط و فرد می خواهد تا جایی که امکان دارد اعمالش را بر اساس جبر بداند و به این شکل از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. میخوام بدونم هنوز کسی هست که مسئله جبر و اختیار براش روشن نشده باشه؟
سؤالاتتونو بذارید تو نظرات
I was able to ______ down for ______ hours than him.
1. lay, fewer
2. lie, fewer
3. lay, less
4. lie, less
پاسخ درست کدام است؟
تو را آن گونه میخواهم که باغی باغبانش را
شبیه مادر پیری که میبوسد جوانش را
تو را در یک شب بارانی غمگین سرودم که
نمیدانم زمانش را، نمییابم مکانش را
من آن سرباز دلتنگم، که با تردید در میدان
برای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را
پریشانم شبیه پادشاهی خفته در بستر
که بالای سرش میبیند امشب دشمنانش را
تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم
از آن پس بارها گم کردهام فصل خزانش را
پرستویی که با تو هم قفس باشد نمی ترسد
بدزدند آب و نانش را، بگیرند آسمانش را
تو ماهی باش تا دریا برقصد موج بردارد
تو آهو باش تا صیاد بفروشد کمانش را
من آن مستم که در میخانهای از دست خواهد رفت
اگر دستان تو پر کرده باشد استکانش را
.
علی سلیمانی
تاحالا شده بخواهید استراحت کنید و چندتا مگس موذی روی بدن و مخصوصاً صورت شما بشینن و نگذارن یه چرت بزنید؟
بدتر از اون وقتیه که برای تفریح به جنگل و کوه و غیره میرید و مزاحمت مگس ها نمیتونید استراحت بکنید که اگر باد نیاد کلافه تون میکنن چون الان دیگه ما ملت همه جا رو پر از زباله کردیم و مگسها همه جا حضور فعال دارن.
اگر دراین حالتها پشه بند ویا چیزی که خودتونو بپوشانید دم دستتون نباشه مجبورید مثل کاراته بازها دستهای خود را پرتاب کنید و مگس با پررویی تمام چرخی میزنه و میاد میشینه رو دستتون و اصلاً ازتون حساب نمیبره لامصب.
بیشتر وقتاها هم مگس لعنتی درست میشینه روی دماغتون و احساس خارشی ایجاد میکنه که شما مجبورید چنان دماغ خودتون رو بخارونید که زخم بشه. حتی مواردی دیده شده که مگس وارد دهان فرد شده و او آنرا قورت داده. خود بنده شخصاً چندبار مگس تو دماغم رفته طوری که بلند شدم با مشت تو دماغ خودم کوبیدم.
من کلی فکر کردم و بعد یه روشی به ذهنم رسید که البته شاید کمی غیر انسانی بنظر برسه. این ترفند بستگی داره به اینکه شما بتوانید یک یا چند مگس رو زنده دستگیر کنید. وقتی این کار رو کردید اون مگس را بین انگشتان کمی فشار بدین تا حدی که نتونه پرواز کنه ولی مراقب باشید نمیره. فقط بتونه دست و پاشو تکون بده. ولی بالهاش رو نکنید چون اولاّ خیلی غیر انسانیه و ثانیاّ روش ما کاراییش رو از دست میده. آنگاه مگس مذکور رو نزدیک خودتون بخوابانید. یعنی جایی نزدیک صورت و دستها که بیشتر از همه مورد تهاجم اونها قرار میگیره.
این ترفند تا مدتی مگسها رو ازتون دور نگه میداره. ولی اگر تعداد مگسها زیاد بود باید چندتا از اونها رو به همین شکل ناکار کنید. و کنار خودتون بذارید.
با این روش مگسهای مصدوم به بقیه مگسها هشدار میدن که در این محل خطر مرگ و یا شکنجه در کمین آنهاست و تا مدتی با آه و ناله اونها را از دور و اطراف شما دور می کنن تا اینکه ناله های آنها تکراری شده و مگسهای دیگر با آنها مانند چوپان دروغگو برخورد میکنند و برمی گردند به سراغ شما. و شما باید همون کارهای قبلی رو تکرار کنید.
کسانی هم که ازنظر بهداشتی به این کار ایراد وارد میکنن خودشون یه جوری بگیرن که دستشون آلوده نشه. درنظر داشته باشید آلودگی دست رو بعداً میشه شست اما اگه مگس بره تو دهنتون خیلی بدتره. خووووووب بییییید؟
فکر کردید شوخی میکنم؟ من امتحان کردم نتیجه داد شمام امتحان کنید ولی اگه نتیجه نداد فحش ندید جان خودتون چون حداقلش اینه که حرص خودتونو سر چندتا مگس خالی میکنید.
استادی با شاگردش از باغى میگذشت.چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم ......!!!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین... مقدارى پول درون آن قرار بده ..... شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى ،پول ها را دید با گریه ،فریاد زد خدایا شکرت .... خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى .... میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همینطور اشک میریخت....
استاد به شاگردش گفت همیشه سعى کن براى خوشحالیت ببخشى نه بستانی.....
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید.
در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچهتون رو نبوسید.
در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید.
در برابر کسی که نداره از داشتههاتون مغرورانه حرف نزنید..........
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد،
مگر به " فهم و شعور "
مگر به " درک و ادب "
مهربانان …
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند !
این قدرت تو نیست،
این " انسانیت " است.
مطلب قشنگی تو تلگرام برام اومد حیفم اومد شما نخونیدش
عذرخواهی مردم ایران از خودروسازان
محمدرضا شهبازی از جانب مردم ایران برای عذرخواهی نامه ای به خودروسازان نوشته است.
به گزارش «پرشین خودرو»، متن نامه تحت عنوان «ما راببخشید که فیل نبودیم!» در زیر می آید:
خودروسازهای عزیز
سلام
اینجانبان مردم شریف ایران، بعد از چند روز به این نتیجه رسیدیم که باید طی نامهای رسمی از شما پوزش بطلبیم. هرچند که توقع پذیرش این پوزش خود گناهی دیگر است!
وقتی به رفتار این چند سال خود با شما نگاه میکنیم عرق شرم بر پیشانی ما نشسته و آه حسرت از نهادمان ! بلند میشود. ما در برابر همه خوبیها و خدمات بی مثال شما هیچ کاری نکردیم جز پررویی، ناشکری و تهمت زدن.
این شما بودید که به ما فرصت پراید سواری را ارزانی داشتید؛ آنهم پرایدی که بوق داشت، درهایش از دو طرف باز میشد، لاستیکهای امکان باد شدن مجدد داشتند، چند مدل تنوع قالپاق داشت، شیشه هایش بالا و پایین میرفتند، ضبطش نوار میخورد، سپرش مشکی بود و کلی مزایای دیگر!
این شما بودید که خودروهایی با قابلیت آتش گرفتن در اختیار ما گذاشتید؛واقعا کدام یک از ملتها این امکان را داشته اند که سوار فندک شوند؟! چه کسی را سراغ دارید که بتواند خود و خانوادهاش را سوار فندکش کند و برود سیزده بدر؟!
این شما بودید که در نمایندگیهای مجازتان ما را راه دادید؛ به ما فرصت ثبت نام اینترنتی دادید، از شش صبح در سرما و گرما ما را به صف کردید و پذیرای حضور سبزمان شدید! بیشتر از تعمیرگاههای متفرقه از ما پول گرفتید و آنقدر دوستمان داشتید و مشتاق زیارت دوباره ما بودید که چند بار برای یک عیب ثابت ما را به حضور پذیرفتید!
این شما بودید که بعد از فروش ماشینهایتان بیخیال ما نشدید و نگذاشتید برای ده پانزده سال به امان خدا در جادهها رها شویم. این شما بودید که با تعبیه کردن نواقصی در ماشینها از همان بدو خروج از نمایندگی، دوباره ما را به سمت خودتان کشیدید. خدا را شکر میکنیم که ما را گیر خودروسازیهای بیمعرفت و نارفیق خارجی نینداخت!
دیگر بس است. هرچقدر از کمالات شما میگوییم بیشتر شرمنده میشویم. پس بگذارید از خودمان هم بگوییم.
و اما ما!
ما ملتی بودیم با پاچههایی تنگ که دیگر نمیشد پراید را بیشتر از هفده میلیون در پاچهاش کرد! ما حتی عرضه نداشتیم فیل باشیم که اگر یک وقتی شلوار پایمان کردیم کلی پاچه گشادتری داشته باشیم!
ما مردمی بودیم که نتوانستیم دست به دست هم دهیم به مهر و با فقط ده میلیون بیشتر هزینه کردن، پول عیدیهای چند ده میلیونی مدیران شما را فراهم کنیم. ما ملتی بودیم که به این فکر نکردیم که شما و خانوادههایتان بدون این عیدیها در این شرایط تحریم چگونه تعطیلات نوروز را سپری خواهید کرد!
ما مشتریهای خوبی نبودیم. ما بجای اینکه از عیدی شخص معاون اول رئییس جمهور و کاهش چهار دهم درصدی قیمت تیانا (که از ۱۳۴۸۰۰۰۰۰ تومان به ۱۳۴۳۰۰۰۰۰ رسیده است) در پوست خودمان نگنجیم، به این فکر کردیم که اصلا چه کسی خودروها را گران کرد؟!
ما آنقدر منحرف بودیم که متوجه نشدیم آقای معاون اول میتواند بجای عیدی دادن به ما در جشن نوروز شرکت کند و به صورت زنده و مستقیم و با چه کیفیتی انواع رقصهای سنتی را ببیند!
ما آنقدر بیحیا بودیم که در قبال کاهش پانصد ششصد هزار تومنی قیمت پراید بجای اینکه سجده شکر بجا آوریم شروع کردیم به جمع و تفریق کردن قیمت کل قطعات پراید! حال آنکه با این پانصد هزار تومان میشود شش هفت کیلو پسته اعلا خرید و کل عید را مشغول بود. دم شما گرم و ننگ بر ما!
ما بجای اینکه از شما بخاطر آسان کردن عروج الی الله و رسیدن به قرب الهی متشکر باشیم هی دم از ترمز ایبیاس، کیسه هوا و... زدیم؛ انقدر که جون دوست بودیم و دو دستی چسبیده بودیم به این زندگی فانی!
و حال ما چه داریم بگوییم؟ چه داریم بگوییم به شما که در افتخاری دیگر وانتپراید هم برای ما به ارمغان آوردهاید؟! فکرش را بکن! اهل و عیال را میریزیم پشت وانتپراید و درحالی که جواد یساری دارد چهچه میزند در جاده چالوس میگازیم. یا اینکه چهارصد کیلو پسته را بار میزنیم و گاز میدهیم؛ فقط حواسمان هست که صدای ضبط را زیاد بالا نبریم که یک وقت از خواب بلند نشویم!
آری خودروسازان عزیز! ما بد مردمی هستیم...
------
It’s ______________! I can see blue sky.
1. Clearing off
2. Clearing up
3. Clearing out
4. Clearing on
جواب درست کدام است؟
Which word does NOT go with the word ‘head’ to make a new word?
1. __________line
2. __________butt
3. __________lift
4. __________case
What is the right answer?
جواب درست کدام است؟